نمایش نتایج: از 1 به 15 از 200
-
2012.10.20, 20:57 #1كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
۞₪ اَشــعـآر جــــآمـــی ₪۞ *مثنوی هـفـت اورنـگ*كـآمـل شــده
۞₪ اَشــعـآر جــــآمـــی ₪۞
دوستان عزیز در این تایپیک قصد داریم تمامی اشعار جامی رو قرار بدیم
کتاب هفت اورنگ که 7 بخش هستش
سلسلةالذهب
سلامان و ابسال
تحفة*الاحرار
سبحة*الابرار
یوسف و زلیخا
لیلی و مجنون
خردنامه اسکندری
در ابتدا هم سلسلةالذهب ایشون رو خواهیم گذاشت .
ممنون از فعالیت در این بخش
بخش ۱ - از دفتر اول سلسلةالذهب تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی
بخش ۲ - در نعمت سیدالمرسلین و خاتم*النبیین (ص)
بخش ۳ - گفتار در ترغیب مستر شدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الا الله
بخش ۴ - در مراقبت حال
بخش ۵ - در تحقیق معنی اختیار و جبر
بخش ۶ - در بیان به عیب خود پرداختن و نظر به عیب دیگران نینداختن
بخش ۷ - در مذمت شعرای روزگار
بخش ۸ - در مذمت کم آزاری و نکوهش آزار مسلمانان
بخش ۹ - در بیان عشق و رهایی از خودپرستی
بخش ۱۰
بخش ۱۱ - گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب
بخش ۱۲ - از دفتر دوم سلسلةالذهب در خلق اسماء باری و پیداش عشق
بخش ۱۳ - تمثیل
بخش ۱۴ - حکایت آن زن که سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
بخش ۱۵ - قصهٔ عتیبه و ریا
بخش ۱۶ - رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
بخش ۱۷ - رسیدن معتمر بعد از چندگاه بر سر قبر ایشان
بخش ۱۸ - حکایت بر سبیل تمثیل
بخش ۱۹ - در ختم دفتر دوم سلسله الذهب
بخش ۲۰ - از دفتر سوم سلسلة الذهب در حمد ایزد
بخش ۲۱
بخش ۲۲ - رسیدن پیامبر (ص) به گروهی و سخن گفتن با ایشان
بخش ۲۳ - گفتار در فضیلت جود و کرم
بخش ۲۴ - حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
بخش ۲۵ - معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
بخش ۲۶ - خاتمهٔ کتاب
ویرایش توسط MELINA : 2012.11.04 در ساعت 15:53
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.20, 21:39 #2كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
لله الحمد قبل کل کلام
به صفات الجلال و الاکرام
هر چه مفهوم عقل و ادراک است
ساحت قدس او از آن پاک است
به هوا و هوس در او نرسی
تا ز لا نگذری به هو نرسی
ای همه قدسیان قدوسی
گرد کوی تو در زمین بوسی!
پرتو روی توست از همه سو
همه را رو به توست از همه رو
قطع این ره به راه*پیمایی
کی توان گر تو راه ننمایی ؟
بنما ره! که طالب راهیم
ره به سوی تو از تو می*خواهیم
احدی، لیک مرجع اعداد
واحدی، لیک مجمع اضداد
اولی و تو را بدایت نی
آخری و تو را نهایت نی
ذات تو در سرادقات جلال
از ازل تا ابد به یک منوال
بر تو کس نیست آمر و ناهی
همه آن می*کنی که می*خواهی
ای جهانی به کام، از در تو!
کام خواهم نه دام از در تو
به جوار خودم رهی بنمای!
در حریم دلم دری بگشای!
غایب از من، مرا حضوری بخش!
به سروری رسان و نوری بخش!
هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن!
پای تا فرق غرق نورم کن!
چند باشم ز خودپرستی خویش
بند، در تنگنای هستی خویش؟
وارهانم ز ننگ این تنگی!
برسانم به رنگ بی*رنگی!
می*پرد مرغ همتم گستاخ
در ریاض امید، شاخ به شاخ
که ز بام تو دانه*ای چینم
یا ز نامت نشانه*ای بینم
ای که پیش تو راز پنهانم
آشکارست! تا به کی خوانم
بر تو این نامهٔ پریشانی؟
چون تو حرفا به حرف می*دانی
چون کند دست قهرمان اجل
طی این نامهٔ خطا و خلل،
ز آب عفوش ورق بشوی نخست!
پس به کلک کرم که در کف توست،
بهر آزادی*ام برات نویس!
وز خطاها خط نجات نویس!
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.20, 22:26 #3كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
سلسلةالذهب
بخش ۲
در نعمت سیدالمرسلین و خاتم*النبیین (ص)
جامی از گفت و گو ببند زبان!
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
پای کش در گلیم گوشهٔ خویش!
دست بگشا به کسب توشهٔ خویش!
روی دل در بقای سرمد باش!
نقد جان زیر پای احمد پاش!
فیض ام*الکتاب پروردش
لقب امی خدای از آن کردش
لوح تعلیم ناگرفته به بر
همه ز اسرار لوح داده خبر
قلم و لوح بودش اندر مشت
ز آن نفر سودش از قلم انگشت
از گنه شست دفتر همه پاک
ورقی گر سیه نکرد چه باک؟
بر خط اوست انس و جان را سر
گر نخواند خطی، از آن چه خطر؟
جان او موج خیز علم و یقین
سر لاریب فیه اینست، این!
قم فانذر ، حدیث قامت او
فاستقم، شرح استقامت او
جعبهٔ تیر مارمیت، کفش
چشم تنگ سیه دلان، هدفش
وصف خلق کسی که قرآن است
خلق را وصف او چه امکان است؟
لاجرم معترف به عجز و قصور
می*فرستم تحیتی از دور
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.22, 20:08 #4كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
سلسلةالذهب
بخش ۳
گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الا الله
ای کشیده به کلک وهم و خیال
حرف زاید به لوح دل همه سال!
گشته در کارگاه بوقلمون
تختهٔ نقش*های گوناگون!
چند باشد ز نقش*های تباه
لوح تو تیره، تختهٔ تو سیاه؟
حرف*خوان صحیفهٔ خود باش!
هر چه زائد، بشوی یا بتراش!
دلت آیینهٔ خدای*نماست
روی آیینهٔ تو تیره چراست؟
صیقلی*وار صیقلی می*زن!
باشد آیینه*ات شود روشن
هر چه فانی، از او زدوده شود
وآنچه باقی، در او نموده شود
صیقل آن اگر نه*ای آگاه
نیست جز لا اله الا الله
لا نهنگی*ست کاینات آشام
عرش تا فرش درکشیده به کام
هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ
از من و ما، نه بوی مانده، نه رنگ
هست پرگار کارگاه قدم
گرد اعیان کشیده خط عدم
نقطه*ای زین دوایر پرکار
نیست بیرون ز دور این پرگار
چه مرکب، درین فضا، چه بسیط
هست حکم فنا به جمله محیط
گر برون آیی از حجاب تویی
مرتفع گردد از میانه، دویی
در زمین و زمان و کون و مکان
همه او بینی آشکار و نهان
هست از آن برتر، آفتاب ازل
که در او افتد از حجاب، خلل
تو حجابی، ولی حجاب خودی
پردهٔ نور آفتاب خودی
گر زمانی ز خود خلاص شوی،
مهبط فیض نور خاص شوی
جذب آن فیض، یابد استیلا
هم ز لا وارهی هم از الا
نفی و اثبات، بار بربندند
خاطرت زیر بار نپسندند
گام بیرون نهی ز دام غرور
بهره*ور گردی از دوام حضور
هم به وقت شنیدن و گفتن
هم به هنگام خوردن و خفتن
از همه غایب و به حق حاضر
چشم جانت بود به حق ناظر
سکر و هشیاری*ات یکی گردد
خواب و بیداری*ات یکی گردد
دیدهٔ ظاهر تو بر دگران
دیدهٔ باطنت به حق نگران
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.23, 19:35 #5كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
سلسلةالذهب
بخش ۴
در مراقبت حال
سر مقصود را مراقبه کن!
نقد اوقات را محاسبه کن!
باش در هر نظر ز اهل شعور!
که به غفلت گذشته یا به حضور!
هر چه جز حق ز لوح دل بتراش!
بگذر از خلق و، جمله حق را باش!
رخت همت به خطهٔ جان کش
بر رخ غیر، خط نسیان کش!
در همه شغل باش واقف دل!
تا نگردی ز شغل دل غافل!
دل تو بیضه*ای*ست ناسوتی
حامل شاهباز لاهوتی
گر ازو تربیت نگیری باز
آید آن شاهباز در پرواز
ور تو در تربیت کنی تقصیر
گردد از این و آن فسادپذیر
تربیت چیست؟ آنکه بی گه و گاه
داری*اش از نظر به غیر نگاه
بگسلی خویش از هوا و هوس
روی او در خدای داری و بس!
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.23, 19:49 #6كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
سلسلةالذهب
بخش ۵
در تحقیق معنی اختیار و جبر
آن بود اختیار در هر کار
که بود فاعل اندر آن مختار
معنی اختیار فاعل چیست؟
آنکه فاعل چو فعل را نگریست،
ایزد اندر دلش به فضل و رشاد
درک خیریت وجود نهاد
یعنی آن*اش به دیده خیر نمود،
کید آن علم از عدم به وجود
منبعث شد از آن ارادت و خواست
کرد ایجاد فعل، بی کم و کاست
درک خیریت، اختیار بود
و آن به تعلیم کردگار بود
هر چه این علم و خواست، شد سبب*اش
اختیاری نهد خرد لقب*اش
وآنچه باشد بدون این اسباب
اضطراری*ست نام آن، دریاب!
باشد از اختیار قدرت دور
فاعل آن بود بر آن مجبور
هر که در فعل خود بود مختار
فعل او دور باشد از اجبار
گرچه از جبر، فعل او دورست
اندر آن اختیار مجبورست
ورچه بی*اختیار کارش نیست
اختیار اندر اختیارش نیست
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.25, 13:38 #7کادر مدیریتی
- تاریخ عضویت
- April 2012
- محل سکونت
- T̶̶e̶̶h̶̶r̶̶a̶̶n̶̶
- نوشته ها
- 31,535
- تشکر كردن
- 16,509
- تشکر شده
- 24,281
سلسلةالذهب
بخش ۶
در بیان به عیب خود پرداختن و نظر به عیب دیگران نینداختن
شیوهٔ واعظ آن بود که نخست
فعل خود را کند به قول، درست
چون شود کار او موافق گفت
گرد دهد پند غیر، نیست شگفت
زشت باشد که عیب خودپوشی
واندر افشای دیگران کوشی
شب عمرت به وقت صبح رسید
صبح شیب از شب شباب دمید
چرخ گردان جز این نمیداند
کسیا بر سر تو گرداند
به طبیبان میار روی و، مجوی!
دارویی کان سیاه سازد موی
هست عیبی به هر سر مو، شیب
اینت یک پیری و هزاران عیب!
میکنی از بیاض شعر اعراض
روز و شب شعر میبری به بیاض
گاه میخواهی از مداد، امداد
میکنی شعر را چو شعر، سواد
چون زمانه سواد شعر ربود
خود بگو از سواد شعر چه سود؟
چه زنی در ردیف قافیه چنگ؟
کار بر خود کنی چو قافیه تنگ؟
هست نظمی لطیف، عمر شریف
کهش مرض قافیه ست و مرگ ردیف
دل گرو کرده ای به نظم سخن
فکر کار ردیف و قافیه کن
کاملان چون در سخن سفتند
اعذب الشعر کذبه گفتند
آنچه باشد جمال آن ز دروغ
پیش اهل بصیرتش چه فروغ؟
دلـــت را بـِتــکان . . .
اشـتبــاهــاتـت وقــتی ا؋ـتـاد روی زمیـن . . .
بــُگـذار همـان جـا بمــانـد. . .
؋ـقـط از لـا بــه لـایِ اشتــباه هــایـت. . .
یک تجــربـه را بیــرون بکـش . . . قـــاب کــن . . . بــزن بـه دیــوارِ دلــت !
اشتبــاه کـردּن اشتــباه نیــسـت . . .
در اشـتبـاه مـاندنּ اشتــباه اسـت !! -
2012.10.26, 01:53 #8پیشکسوت کوچولو
- تاریخ عضویت
- March 2009
- محل سکونت
- * تـِـهــرآن *
- نوشته ها
- 16,693
- تشکر كردن
- 4,507
- تشکر شده
- 10,359
بخش ۷ - در مذمت شعرای روزگار
بخش ۸ - در مذمت کم آزاری و نکوهش آزار مسلمانان
بخش ۹ - در بیان عشق و رهایی از خودپرستی
بخش ۱۰
بخش ۱۱ - گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب
بخش ۱۲ - از دفتر دوم سلسلةالذهب در خلق اسماء باری و پیداش عشق
بخش ۱۳ - تمثیل
بخش ۱۴ - حکایت آن زن که سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
بخش ۱۵ - قصهٔ عتیبه و ریا
بخش ۱۶ - رفتن معتمر و عتیبه به جستجوی ریا
بخش ۱۷ - رسیدن معتمر بعد از چندگاه بر سر قبر ایشان
بخش ۱۸ - حکایت بر سبیل تمثیل
بخش ۱۹ - در ختم دفتر دوم سلسله الذهب
بخش ۲۰ - از دفتر سوم سلسلة الذهب در حمد ایزد
بخش ۲۱
بخش ۲۲ - رسیدن پیامبر (ص) به گروهی و سخن گفتن با ایشان
بخش ۲۳ - گفتار در فضیلت جود و کرم
بخش ۲۴ - حکایت حاتم و بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
بخش ۲۵ - معالجه کردن بوعلی سینا آن صاحب مالیخولیا را
بخش ۲۶ - خاتمهٔ کتاب
هـر شـب کـه مـی خـواهـم بـخـوابـم
مـی گـویـم :
صـُــبـح کـه آمـدی بـا شـاخـه ای گـُـــل ســُـــرخ
وانــمــود مــی کــنــم
هــیــچ دلــتــنــگ نــبـــوده ام ...
صـُــبـح کــه بــیــدار مــی شــوم
مـی گـویـم :
شـــب، بــا چــمــدانــی بـــُــزرگ مــی آیــد
و دیــگــر نــمــی رود
کیکاووس یاکیده
-
2012.10.26, 09:45 #9كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
سلسلةالذهب
بخش ۷
در مذمت شعرای روزگار
«شعر در نفس خویشتن بد نیست»
پیش اهل دل این سخن رد نیست
«نالهٔ من ز خست شرکاست»
تن چو نال*ام ز شر ایشان کاست
پیش از این فاضلان شعر شعار
کسب کردی فضایل بسیار
مستمر بر مکارم اخلاق
مشتهر در مجامع آفاق
همه را دل ز همت عالی
از قناعت پر، از طمع خالی
وه کز ایشان بجز فسانه نماند
جز سخن هیچ در میانه نماند
لفظ شاعر اگر چه مختصرست
جامع صد هزار شین و شرست
نیست یک خلق و سیرت مذموم
که نگردد ازین لقب مفهوم
شاعری گرچه دلپذیرم نیست
طرفه حالی کز آن گزیرم نیست
می*کنم عیب شعر و، می*گویم!
می*زنم طعن مشک و، می*بویم!
طعنه بر شعر، هم به شعر زنم
قیمت و قدر آن ، بدو شکنم
چکنم؟ در سرشت من اینست!
وز ازل سرنوشت من اینست!
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.26, 12:28 #10کادر مدیریتی
- تاریخ عضویت
- April 2012
- محل سکونت
- T̶̶e̶̶h̶̶r̶̶a̶̶n̶̶
- نوشته ها
- 31,535
- تشکر كردن
- 16,509
- تشکر شده
- 24,281
سلسلةالذهب
بخش ۸
در مذمت کم آزاری و نکوهش آزار مسلمانان
ترک آزار کردن خواجه
دفتر کفر راست دیباجه
منکر آمد به پیش او معروف
شد به منکر عنان او مصروف
نفس محنت گریز راحت جوی
داردش در ره اباحت روی
گاه لافش ز مذهب تجرید
گه گزافش ز مشرب توحید
از علامات عقل و دین عاری
مذهبش حصر در کم آزاری
ورد او از مباحیان کهن:
کس میازار و هر چه خواهی کن!
نسبت خود کند به درویشان
دم زند از ارادت ایشان
هر که درویش، از او بود بیزار
کی ز درویش آید این کردار؟
نیست درویشی این، که زندقه است
نیست جمعیت این، که تفرقه است
دلش از سر کار واقف نه
معرفت بی شمار و عارف نه
همچو جوز تهی نماید نغز
لیک چون بشکنی، نیابی مغز
لفظ ها پاک و معنی اش گرگین
نافهٔ چین ، لفافهٔ سرگین
نافه نگشاده، مشک افشاند
ور گشایی، جهان بگنداند
آنکه شرع خدای ازوست تباه
نیست گویا ز سر شرع آگاه
کرده در کوی و خانه و بازار
شرع و دین را بهانهٔ آزار
کار باطل کند به صورت حق
برد از شرع مصطفی رونق
میکند پایهٔ شریعت پست
تا دهد دایهٔ طبیعت، دست
میر بازار و شحنهٔ شهر است
شرع از او، او ز شرع، بی بهره ست
فی المثل گر یکی ز عام الناس
بفروشد سه چار گز کرباس
خالی از داغ صاحب تمغا،
در همه شهر افکند غوغا
اول از شرع دست موزه کند
زو سؤال نماز و روزه کند
بعد از آن اش سوی عسس خانه
بفرستد برای جرمانه
خصم دین شد به حیله و دستان
ای خدا داد دین از او بستان
شرع را خوار کرد، خوارش کن!
شرم بگذاشت، شرمسارش کن!
دلـــت را بـِتــکان . . .
اشـتبــاهــاتـت وقــتی ا؋ـتـاد روی زمیـن . . .
بــُگـذار همـان جـا بمــانـد. . .
؋ـقـط از لـا بــه لـایِ اشتــباه هــایـت. . .
یک تجــربـه را بیــرون بکـش . . . قـــاب کــن . . . بــزن بـه دیــوارِ دلــت !
اشتبــاه کـردּن اشتــباه نیــسـت . . .
در اشـتبـاه مـاندنּ اشتــباه اسـت !! -
2012.10.26, 13:34 #11پیشکسوت کوچولو
- تاریخ عضویت
- August 2010
- محل سکونت
- !رادیو زنـدگـی!
- نوشته ها
- 22,467
- تشکر كردن
- 24,094
- تشکر شده
- 30,391
سلسلةالذهب
بخش ۹
در بیان عشق و رهایی از خودپرستی
قصهٔ عاشقان خوش است بسی
سخن عشق دلکش است بسی
تا مرا هوش و مستمع را گوش
هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟
هر بن موی، صد دهانم باد!
هر دهان، جای صد زبانم باد!
هر زبانی به صد بیان گویا
تا کنم قصه*های عشق املا
آنکه عشاق پیش او میرند،
سبق زندگی از او گیرند،
تا نمیری نباشی ارزنده
که به انفاس او شوی زنده
هست ازین مردگی مراد مرا
آنکه خواهند صوفیان به فنا
نه فنایی که جان ز تن برود
بل فنایی که ما و من برود
شوی از ما و من به کلی صاف
نشود با تو هیچ چیز مضاف
نزنی هرگز از اضافت دم
از اضافت کنی چون تنوین رم
هم ز نو وارهی و هم ز کهن
نگذرد بر زبانت گاه سخن:
«کفش من»، «تاج من»، «عمامهٔ من»
«رکوهٔ من»، «عصا و جامهٔ من»
زآنکه هر کس که از منی وارست
یک من او را هزار من بارست
صد من*اش بار بر سر و گردن،
به که یک بار بر زبانش من!دلم برای تو تنگ است
و این را نمی توانم بگویم
مثل باد که از پشت
پنجره ات می گذرد
و یا درخت ها که
خاموش اند
سرنوشت عشق
گاهی سکوت است -
2012.10.26, 17:16 #12كوچولو رسميکوچولو فوق فعال
- تاریخ عضویت
- October 2011
- محل سکونت
- زمین
- نوشته ها
- 4,003
- تشکر كردن
- 1,701
- تشکر شده
- 2,507
خرسی از حرص طعمه بر لب رود
بهر ماهی گرفتن آمده بود
ناگه از آب ماهی*ای برجست
برد حالی به صید ماهی دست
پایش از جای شد، در آب افتاد
پوستین ز آن خطا در آب نهاد
آب بس تیز بود و پهناور
خرس مسکین در آب شد مضطر
دست و پا زد بسی و سود نداشت
عاقبت خویش را به آب گذاشت
از بلا چون به حیله نتوان رست
باید آنجا ز حیله شستن دست
بر سر آب چرخ*زن می*رفت
دست شسته ز جان و تن می*رفت
دو شناور ز دور بر لب آب
بهر کاری همی شدند شتاب
چشمشان ناگهان فتاد بر آن
از تحیر شدند خیره در آن
کن چه چیز است، مرده یا زنده*ست؟
پوستی از قماش آگنده*ست؟
آن یکی بر کناره منزل ساخت
و آن دگر خویش را در آب انداخت
آشنا کرد تا به آن برسید
خرس خود مخلصی همی طلبید
در شناور دو دست زد محکم
باز ماند از شنا، شناور هم
اندر آن موج، گشته از جان سیر
گاه بالا همی شد و، گه زیر
یار چون دید حال او ز کنار
بانگ برداشت کای گرامی یار!
گر گران است پوست، بگذارش!
هم بدان موج آب بسپارش!
گفت: «من پوست را گذشته*ام
دست از پوست بازداشته*ام»
پوست از من همی ندارد دست
بلکه پشتم به زور پنجه شکست!»
جهد کن جهد، ای برادر! بوک
پوست دانی ز خرس و خیک ز خوک
نبری خرس را ز دور گمان
پوستی پر قماش و رخت گران
نکنی خوک را ز جهل، خیال
خیکی از شهد ناب، مالامال
گر تو گویی: «ستوده نیست بسی
که نهی خرس و خوک نام کسی»
گویم: «آری، ولی بداندیشی
که*ش نباشد بجز بدی کیشی،
جز بدی و ددی نداند هیچ
مرکب بخردی نراند، هیچ،
خرس یا خوک اگر نهندش نام
باشد آن خرس و خوک را دشنام!»
ای خدا دل گرفت ازین سخن*ام!
چند بیهود گفت و گوی کنم؟
زین سخن مهر بر زبانم نه!
هر چه مذموم، از آن امانم ده!
از بدی و ددی، مده سازم!
وز بدان و ددان رهان بازم!
يافته هايت را با باخته هايت مقايسه کن و بدان اگر خدا را
يافته باشی...
دیگر هرچه باخته ای مهم نيست !
-
2012.10.26, 18:32 #13معاون کل کوچولو
- تاریخ عضویت
- October 2009
- محل سکونت
- گورستان آرزوها
- نوشته ها
- 104,793
- تشکر كردن
- 19,843
- تشکر شده
- 15,571
سلسلةالذهب
بخش 11
گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسله الذهب
.................................................. .................................................. .....
چون شد این اعتقادنامه درست
باز گردم به کار و بار نخست
کار من عشق و بار من عشق است
حاصل روزگار من عشق است
سر رشته کشیده بود به عشق
دل و جان آرمیده بود به عشق
به سر رشتهٔ خود آیم باز
سخن عاشقی کنم آغاز
آن نه رشته، سلاسل ذهب است
نام رشته بر آن نه از ادب است
این مسلسل سخن که میخوانی
هم از آن سلسلهست، تا، دانی!
تا نجوشد ز سینه عشق سخن
نتوان داد شرح عشق کهن
میزند جوش، عشقام از سینه
تا دهم شرح عشق دیرینه
گر مددگار من شود توفیق
که کنم درس عشق را تحقیق،
بهر آن دفتری ز نو سازم
داستانی دگر بپردازم
گناهانم را دوست دارم
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام
چون آنها واقعی ترین انتخاب*های منند -
2012.10.27, 16:13 #14پیشکسوت کوچولو
- تاریخ عضویت
- March 2009
- محل سکونت
- * تـِـهــرآن *
- نوشته ها
- 16,693
- تشکر كردن
- 4,507
- تشکر شده
- 10,359
بخش ۱۲ - از دفتر دوم سلسلةالذهب در خلق اسماء
باری و پیداش عشق
بشنو، ای گوش بر فسانهٔ عشق!
از صریر قلم ترانهٔ عشق!
قلم اینک چو نی به لحن صریر
قصهٔ عشق می*کند تقریر
عشق، مفتاح معدن جودست
هر چه بینی، به عشق موجودست
حق چو حسن کمال اسما دید
آنچنان*اش نهفته نپسندید
خواست اظهار آن کمال کند
عرض آن حسن و آن جمال کند
خواست تا در مجالی اعیان
سر مستور او رسد به عیان
چون ز حق یافت انبعاث این خواست
فتنهٔ عشق و عاشقی برخاست
هست با نیست، عشق در پیوست
نیست، ز آن عشق، نقش هستی بست
سایه و آفتاب را با هم
نسبت جذب عشق شد محکم
هـر شـب کـه مـی خـواهـم بـخـوابـم
مـی گـویـم :
صـُــبـح کـه آمـدی بـا شـاخـه ای گـُـــل ســُـــرخ
وانــمــود مــی کــنــم
هــیــچ دلــتــنــگ نــبـــوده ام ...
صـُــبـح کــه بــیــدار مــی شــوم
مـی گـویـم :
شـــب، بــا چــمــدانــی بـــُــزرگ مــی آیــد
و دیــگــر نــمــی رود
کیکاووس یاکیده
-
2012.10.27, 16:15 #15کادر مدیریتی
- تاریخ عضویت
- April 2012
- محل سکونت
- T̶̶e̶̶h̶̶r̶̶a̶̶n̶̶
- نوشته ها
- 31,535
- تشکر كردن
- 16,509
- تشکر شده
- 24,281
سلسلةالذهب
بخش ۱۳ - تمثیل
قطره چون آب شد به تابستان
گشت آن آب سوی بحر روان
وز روانی خود به بحر رسید
خویشتن را ورای بحر ندید
هستی خویش را در او گم ساخت
هیچ چیزی به غیر آن نشناخت
گاه او را عیان به صورت موج
دید، هم در حضیض و هم در اوج
متراکم شد آن بخار و، از آن
متکاون شد ابر در نیسان
متقاطر شد ابر و باران گشت
رونق افزای باغ و بستان گشت
قطره*ها چون به یکدگر پیوست
سیل شد بر رونده راه ببست
سیل هم کف*زنان، خروش*کنان
تافت یکسر به سوی بحر، عنان
چون به دریا رسید، کرد آرام
شد درین دوره سیر بحر، تمام
قطره این را چو دید، نتوانست
کردن انکار دیده و، دانست
کوست موج و بخار و سیل و سحاب
اوست کف، اوست قطره، اوست حباب
هیچ جز بحر در جهان نشناخت
عشق با هر چه باخت، با او باخت
از چب و راست چون گشاد نظر
غیر دریا ندید چیز دگر
همچنین عارفان عشق آیین
در جهان نیستند جز حق بین
دیدهٔ جمله مانده بر یک جاست
لیکن اندر نظر تفاوتهاست
دلـــت را بـِتــکان . . .
اشـتبــاهــاتـت وقــتی ا؋ـتـاد روی زمیـن . . .
بــُگـذار همـان جـا بمــانـد. . .
؋ـقـط از لـا بــه لـایِ اشتــباه هــایـت. . .
یک تجــربـه را بیــرون بکـش . . . قـــاب کــن . . . بــزن بـه دیــوارِ دلــت !
اشتبــاه کـردּن اشتــباه نیــسـت . . .
در اشـتبـاه مـاندنּ اشتــباه اسـت !!
نمایش نتایج: از 1 به 15 از 200
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)