مجله عاشقــانه سایت کوچولو ۱۳۵
مجله عاشقــانه سایت کوچولو ۱۳۵
شامل بخش های : عکس ، متن ، داستان ، شعر ، اس ام اس و نکته های عاشقانه
مجله اختصاصی و جامع عاشقانه سایت کوچولو
شماره۱۳۵
خداوندا
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا مرا مگذار تنها لحظه ای حتی . . .
دل نگران نباش
اگر امروز را از دست دادی
خورشید به رسم عادت دیرینه خویش …
فردا می آید …
گفتی پاییز را دوست داری
می دانستم با او نسبتی داری ؛
هر دو مهری دارید
که بر دل می نشیند !
شـــَـــک ندآرم مــــآدرم فهمیده من می خوآهــــَــمــَــــت …
ســــجده هـــآی آخرش ، این روزهــآ طولآنی است …
مثل فیلم های دهه ی هفتاد فرانسه ،
سیاه و سفید عاشقتــــــَــــم …!
و درست جایی که می خواهم ببموسمت ،
نگاتـــــیـــــو پـــــآره می شود …!
عشق یک مرد را با حرف هایش که نه ،
از رفتارش باید فهمید .
عشق یک زن را هم …
چه می گویم من ؟!
زن که عاشق نمی شود ،
زن دیوانه می شود …
مـگـر نـه ایـنـکـه
قـول دادم بـه تـو فـکـر نـکـنـم ؟
چـرا
چـرارویـای هـر شـبـم
بـه تـو خـتـم مـی شـود ؟!
همیشه
چیزهایى را که نداشته ام را
دوست داشته ام
همچون تو
که بسیار دورى
که بسیار ندارمت..حتی صـدای همین کلاغ پاییزی
دوست داشتن ات را در من
تشدید می کند .. .!من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز
پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تندگروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیتهای خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از استادهای مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آنها خیلی زود به گله و شکایت از استرسهای ناشی از کار و زندگی کشیده شد. استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری قهوه و تعدادی از انواع قهوهخوریهای سرامیکی، پلاستیکی و کریستال که برخی ساده و برخی گرانقیمت بودند بازگشت. سینی را روی میز گذاشت و از میهمانان خواست تا از خود پذیرایی کنند.
پس از آنکه همه برای خود قهوه ریختند استاد گفت: اگر دقت کرده باشید حتما متوجه شدهاید که همگی قهوهخوریهای گرانقیمت و زیبا را برداشتهاید و آنها که ساده و ارزانقیمت بودهاند در سینی باقی ماندهاند. البته این امر برای شما طبیعی و بدیهی است. سرچشمه همه مشکلات و استرسهای شما هم همین است. شما فقط بهترینها را برای خود میخواهید. قصد اصلی همه شما نوشیدن قهوه بود اما آگاهانه قهوهخوریهای بهتر را انتخاب کردید و البته در این حین به آنچه دیگران برمیداشتند نیز توجه داشتید. به این ترتیب اگر زندگی قهوه باشد، شغل، پول، موقعیت اجتماعی و … همان قهوهخوریهای متعدد هستند. آنها فقط ابزاری برای حفظ و نگهداری زندگیاند، اما کیفیت زندگی در آنها فرق نخواهد داشت.
گاهی، آنقدر حواس ما متوجه قهوهخوریهاست که اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمیفهمیم. پس دوستان من، حواستان به فنجانها پرت نشود… به جای آن از نوشیدن قهوه خود لذت ببرید.
مجهول ماندن
رنج بزرگ ادمی است
یک روح هر چه زیباتر است و هر چه داراتر است ،
به اشنا نیازمند تر است .
You have to live moment to moment, you
Have to live each moment as if it is the
Last moment. So don’t waste it in
Quarreling, in nagging or in fighting.
Perhaps you will not find the next
Moment even for an apology.از لحظه به لحظه زندگی کردن گریزی نیست.
باید هر لحظه را چنان زندگی کنی که گوی واپسین لحظه است.
پس وقت را در جدل،گلایه و نزاع تلف نکن.
شاید لحظه بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد
چرا با من نمیمونی چراغ خونه ی تارم
منی که واسه رویاهات یه عالم آرزو دارم
چرا با من نمیمونی چی از چشمات کم میشه
نگاه کن حال داغونم نباشی بدترم میشه
چرا با من نمیمونی منی که خورد و خاکستر
نشستم روی خطای پر از تنهایی دفتر
بمیرم هم تو رو میخوام هنوزم مَردِ مِیدونم
تو باید مال من باشی ببین من خیلی دیوونه م
شریکِ خونِ چشمم باش از این خواهش گریزی نیست
به پای عشق جون میدم دو قطره خون که چیزی نیست
صدای خوندن من باش بمون با من که غمگینم
به جز تو توی این دنیا دیگه چیزی نمیبینم
چرا با من نمیمونی منی که خورد و خاکستر
نشستم روی خطای پر از تنهایی دفتر
بمیرم هم تو رو میخوام هنوزم مَردِ مِیدونم
تو باید مال من باشی ببین من خیلی دیوونه م



پشت این چشم ها
ابرها درگیرند
و من
کنار خنده هایت می مانم
در این دقایق دلتنگیمجله عاشقــانه سایت کوچولو ۱۳۵